یه خاطره اى به یاد دارم که متاسفانه همیشه باعث ناراحتیم بوده و هست و یادم هست که تا مدت ها عواقب منفى این اتفاق تو ذهنم مونده بود .....
دوم دبیرستان بودم و با دوستام میرفتم یه پارک خلوت و محلى ، حوالى توانیر.
یه مرد مو قرمزى همیشه اطراف اون پارک پرسه میزد ،
نسبت به فرهنگ محل توانیر تیپى داشت که فریاد میزد من خلاف کارم ،
همیشه هم یه جور بد و منظور دارى به ما نگاه میکرد یعنى به دختراى ١٥،١٦ ساله !
اون مرد موهاى قرمز و نا مرتبى داشت کیف کمرى میبست کتونیاى بد فرم میپوشید...
همیشه حس بدى به این مرد داشتم
دیگه کم کم دیدیم پسراى جوون یا زناى غیر معمول میان پیشش و میرن و فهمیدیم مواد فروش !
من با این که یه دختر بچه بودم ،
زنگ زدم پلیس اما هرگز بعد از تلفنام به پلیس فرصت نمیشد صبر کنم ببینم میگیرنش یا نه....
و هرگز هم نگرفتنش
تا اینکه یه روز که ما دوباره پارک بودیم
یه پسر بچه هم سناى خودمون دم در پارک بود کاملاً عصبى و بى قرار !
تا اینکه مو قرمزى اومد و من اولین و وحشتناک ترین صحنه رو دیدم !
کش بسته بود به دست پسر داشت با سرنگ .....
من تا صحنه رو دیدم باز زنگ زدم به پلیس
نیومد
باز زنگ زدم
نیومد
٣،٤ بار زنگ زدم ،
با این که میدونستم عاقبت خونه نرفتنم چیه اما خونه نرفتم ٢ ساعت صبر کردیم پلیس نیومد ، هوا تاریک شد
نهایتاً
اومد
مرد خلافکار همونجا بود ،
پلیس با ماشین وارد پارک شد یکم اااکى اینور اونور و با چشم ! گشت من ااصلاً به رو خودم نیاوردم که من زنگ زدم ، ترسیدم .
پلیس هم دید خبرى نیست دورو بر ماشینش البته!!!
بعد شروع کردن کیک و آب میوه خوردن ......
حرص که اون موقع خوردم و شوکى که بهم وارد شد هیچ وقت فراموشم تمیشه.....
گاهى وقتا از هر وقت دیگه مطمئن تر میشم
که آدم هاى حیوانان تر از حیوان بیشتر از تعداد خود حیوانات !
مامورین کلانترى که به دزد و قاتل و مواد فروش ! اعتنایى ندارن اهمیت نمیدن ،
گافیه یه حیوون دست کسى تو خیابون ببینن
دوستى تعریف میکرد که تو اتوبان تهران-کرج به خاطر
حمل سگ بدون باکس گرفتنش ، بعد پلیس تهدیدش کرده که ارجاعش میکنه به پلیس امنیت!!!!
حالا امنیت چرا نمیدونم
حتماً سگ یا گربه عامل اصلیه اعتیاد ، تجاوز ، دزدى و....
و ١٠٠ در ١٠٠ عامل سلب امنیت جانى و مالیه هممه ى ماست !
گاهى وقتا جز متاسفم چیزى میشه گفت؟!
( بابت تاخیر عذر خواهى میکنم ، احوال ناخوش و شروع امتحانات دلایلش بود ....
دوستان بلاگفایى خوشحالم برگشتین و همسایه ما در بلاگ اسکاى شدین....)